خانه/تعبیرخواب/ب ب بابونه باتلاق باد بادوزيدن بادام باد رها کردن بادبادک بادبزن بادروک بادکنک بادريسه باديه بادکنک باد مغرب بادنجان بادنما باد و بوران بار بار انداز باران باراني باربر بار سنگين بارکد بارکشيدن باروت باروي باز بازار باز جوئي باز ديد بازديد کننده بازرس بازرگان باز کردن بازو بازوبند بازي بازي چشم بندي بازي ورق باطري باغ باغ ميوه باغبان باغچه باغ ميوه باغ وحش بافتن بافتن جامه ها باقلا باکره بال بالا بالا رفتن بالا سر بال زدن بالش بالکن بالِن بالُن باله بام بانک بانکدار بانگ بانگ داشتن جانوران بانگ نماز ببر بت بتونه بچه بچه شير خوار بچه شيطان بچه گربه بخاري بخشش کردن بخور کردن بد بختي بدخلق بد گماني بدن بذر بذر قطونا برادر برادر زاده برادر شوهر برادري برانکار بربط برج برج ساختماني برج مراقبت برجستن برچسب برخاستن بُرد برده بردارکردن برزنت بُرس برف برق برق انداختن برکنار برکه برگ برگستوان برليان برنج برنز برنشيت بروت بره برهنگي برهنه بريان بريدن بُز بزاز بزغاله بز کوهي بساط بست بستان افروز بستر بستن بستني بسته بسته بندي بسته پستي بشقاب بشقاب پرنده بشکه بط بطري بع بع بعد از ظهر بغل بغل کردن بقالي بلانکيني بلبل بلبله بلدرچين بلغم بلغور بلم بلند کردن بلند گو بلور بلوز بلوط بلوغ بليط بمب بمباران بنا بنّا بناگوش بند بند(پاي بند ) بند باز بند جوراب بندر بند لباس بنده بنزين بنفشه بنگاه املاک بنيادنهادن بو بوته بوتيمار بودا بوريا بوزينه بوستان بوسه دادن بوسيدن بوفالو بوق زدن بوق شاخي بوقلمون بوکس بوکس بازي بولينگ بوم بويهاي خوش به به آغوش کشيدن بهار به خطر افتادن بهره بهشت به فرزندي گرفتن بهمن به هوش آمدن بيابان بي ادب بودن بي اعتنايي بيت المعمور بيت المقدس بي بند و بار بي تربيتي بي حرمتي بي حسي بيد بيداري بيد گوش بي دندان بيراهه بيزار بودن بي رحمي بيسکويت بي شرم بيشه بي صبر و حوصله بيضه بي عقل بيگانه بي گناه بيل بيليارد بيمارستان بيماري بي مصرف بي نظم بيني بي وفايي بيوه زن بيوه مرد بيهوشي